انواع داستانها... خوش آمدی...لطفا نظر... |
|||||||||||||||||||
دو شنبه 21 / 10 / 1392برچسب:, :: 11:46 قبل از ظهر :: نويسنده : مهدی رضایی
از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند و گفت ، منتظرت میمونم عشقم . .
کم داشت ، به هوش می آمد ، به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد ..
دختر: ولی اون کجاست ؟ گفت که منتظرم میمونه به همین راحتی گذاشت و رفت؟
رو به او گفت ؛ میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟
چرا ؟؟؟؟؟!!
نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها نويسندگان
|
|||||||||||||||||||
![]() |